پیغام مدیر سایت
دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید
اطلاعیه
سلام سلام
یه چند وقتیه تو فکر زدن انجمن هستم البته نه انجمن موضوعی
یه انجمن کلا در مورد همه چی حالا زیادم فرقی نداره رو رز بلاگ باشه یا انجمن مای بی بی بزنیم
خوب اینجا میخوام مخالفان و موافقان نظر بزارن و
کسایی که توی هر زمینه ایی ، تاکید میکنم هر زمینه ایی میتونن کمک کنن و فعالیت کنن
خبر بدن مرسی
خوب طبق اون پست قبلیم یک عکس از بچگیم میزارم ...
اولش یه عکس از الانم میدم بعد شروع میکنم عکس های دوران طفولیت رو دادن ...
شمام اگر عکس از بچگیتون دارید بزارید ببینیم خوب
راستی عکسا رو تو ادامه مطلب گذاشتم
از بچگی حیونای خونگی زیادی داشتم از جمله جوجه اردک ، گربه ، جوجه رنگی و غیر رنگی ،همستر ، خرگوش و انواع پرنده و ...
ولی فقط یک عکس از مرغ عشق هام دارم که براتون میزارم
راستی شما تا حالا چه حیونای خونگی داشتید ؟
بیاید و توی نظرات بگید تا حالا چه حیونایی داشتید ، الان زندن یا نه ، کدومو از همه بیشتر دوست داشتید و اینا
اگرم عکسی ازشون دارید اپلود کنید و ادرسش رو توی همون بخش نظرات بدید تا بزارم توی وب
اقا این معلم فیزیکمون هی سعی داره بگه اره من خیلی ادم فهمیده و باشعوریم و فهمیدم و فلان ... هروقتم میاد کلاس 55 دقیقه حرف میزنه و 20 دقیقه غر میزنه 5 دقیقه استراحت 5 دقیقه گیر میده و 5 دیقه هم پای تخته تن تن مینویسه میره همین !
طبق معمول توی یکی از این جلسه ها داشت با یکی حرف میزد که یکی از بچه هامون خیلی جدی گفت اقا دیشب تلوزیون نشونتون میداد
من برگشتم دیدم معلممون حواسش نیست و هنو داره با یکی حرف میزنه / بعد بچه خر خون کلاسمون یهو پروند راز بقا دیدی؟ اقا من نیمدونم معلمه چه جوری شنید فقط بش گفت ناصرلویی چون نمیدونم چی چی هستی شاگرد ممتازی درسخونی و فلان بهت رحم میکنم بیرون نمیندازمت فقط دو نرمه از مستمرسش کم کرد که در اخر به خاطر فعالیت های فوق برنامش تاثیری نداشت و 20 رو گرفت . ولی عجب تیکه ایی انداخت دلم خنک شد .
راستی این خر خون امسالمون استثناست در عین حال هم خرخونه هم بچه باحالیه یعنی از اونا که تو ذهن شماست نیست یه ادم عینکی قد بلند سیبیلو بد اخلاق و یه جورایی به قول بچه ها بزمجه نیست ... اتفاقا قد بلند نیست یه ذره هم تپله و خیلی هم اهل بگو بخند و شوخی و کل کل با معلم و کلا بچه خوبیه
خداییش کیا تو مدرسه کارای خلاف کردن و کلا شر بودن
الکی قپی نیایدا واقعا خاطراتتونو بگید
من و دوستم با این که 3 جای حیاطمون دوربین نصب کردن هر زنگ میرفتیم از مدرسه بیرون پارک نزدیک مدرسمون تاپ بازی میکردیم برمیگشتیم
یه سری هم بچه ها اذیت میکردن لباس ورزشمو دست به دست میکردن بعد یه جوری مچالش کردن که نمیشد پوشید البته اذیت نبود شوخی خرکی بود
بعد منم اعصاب داغون لباسو برداشتم رفتم به مدیر بگم تو راه ناظممونو دیدم ( ادم با جنبه اییه ) شما با جنبه باشید یهو گفتم اقا اینا لباس مارو به گا دادن ...
یهو گفت این چه حرفیه لباس مارو به گا دادن یعنی چی اصن یه وعضیا ... اخی بعد خیلی پدرانه اومد نصیحتشون کرد و گذشت دیگه
یه سری پیش دانشگاهی هامون داشتن تو حیاط میرقصیدن و اهنگ گذاشته بودن دست میزدن و به لش کشیده بودن مدرسه رو بعد از اونجایی که بسیار گردن کلفت و دعوایی هستن ناظممون بهشون گفت مگه عروسی باباتونه میرقصید اینام ضایع شدن تموم کردن ( نکتش اینجا بود که معمولا میگن مگه عروسی ننته که ناظم ما صد در صد جرات نکرد اینو به کار ببره ، به جون خودم نباشه به جون شما به خاطر ادب نبود )
اقا یه روز سر زنگ دفاعی صدای بزغاله از گوشیم پخش میکردم اقا چشتون روز بد نبینه معلمه چنان پرتم کرد بیرون که تا حالا مشابهش دیده نشده ...
یه سری از این کاغذا درست میکنن سریع بکشیش سمت پایین شقققق صدا میده از اونا درست کردم سر زنگ عربی چنان زدم انگار با مگنام کالیبر 2.1
شلیک کردن ( تفنگه رو یه چی پروندم حالا بروبچ ایراد نگیرن ولی چه صدایی بودااا) بعد معلممون فکر کرد پشت سریمه از برگش دو نمره کم کرد طفلکی اونم فقط میگفت اقا ما نبودیم که ... اخرای زنگ رفتم گفتم اقا ما بودیم گفت توهم پس کم میکنم ولی اون بنده خدا رو نبخشید ... اخی
اقا یه بار سر زنگ فیزیک با رفیقم دعوام شد بلند شدم برگشتم چنان کتاب فیزیک دوم رو کوبیدم تو صورتش که نصف صورتش نبود دیگه ...
دماغش خونین و مالین شد چه کیفی داد بچه پر رو
رفتیم دفتر و اینا حالا با کلی دستمال زنی راضی کردیم ناظم رو زنگ نزنه به اولیا بعد گفت معذرت خواهی کنید روی همو ماش کنید تمو شه مام مثل مجسمه به هم نگاه کردیم و عذر خواهس نکردیم یهو ناظممون قاط زد پرتمون کرد بیرون / زنگم زد نمره هم کم کرد دهنمونم سرویش کرد ( البته لازم به ذکره ما تلفنمون خرابه اصلا زنگ نمیخوره
و به خیر گذشت ولی معلم فیزیکمون از دفعه بعد بهمون میگفت گلادیاتور به من بیشتر میگفت یه بار گفت گلادیاتور پاشو تخته رو پاک کن
امروز داشتم به وبلاگ های مختلف سر میزدم یک وبلاگی بود خاطراتشو توی چت روم ها نوشته بود ...
خیلی جالب و خوندنی بود ... هرچی فکر کردم توی چت چه خاطر جالبی دارم هیچی به ذهنم نرسید از اون اول توی چت روم ها دنبال تفریح و سرگرمی نبودم
یا دنبال دوست دختر بودم یا سر کار گذاشتن پسرا با اسم دختر یا درامد زایی و هزار تا دلیل و خاطره جالبی هم یادم نیست ولی خاطره تلخ تا دلتون بخواد .
اگر شماها خاطره جالبی توی چت رومها داشتید برام توی نظرات بزارید تا منم بزارمش توی وب همه بخونن !
خوب توی چت خاطره نداشتیم ولی تو مدرسه خیلی ...
دومین روز مهر مارو بردن یه نمایشگاه تو فضای ازاد که مربوط به دفاع مقدس و اینا بود ... اقا هیچی دیگه به لش کشیده بودیم اونجا رو رفتیم تو تانک تو تانک بو بد میومد یکی از دوستام گفت ببیبنید انقدر برادران رزمنده اینتو ترسیده بودن که ... اقا ما سانسور میکنیو ولی شما فهمیدید که چی شد ؟ یعنی بسیجیه میخواست مارو ... هیچی دیگه
حالا حسابی لش بازی دراوردیم و قضیش طولانیه ...
خاطرات اردوی جنبو کشور راهیان نور هم سوژه خنده ایی بود برای خودش
اقا ما به معلممون میگفتیم اقا اینا اتوبوسای عطیقه میارن مارو به FUUUUUUUUUU میدن هی میگفت نه اتوبوسای خوب میارن
( خیلی هم شافتول بود معلممون ) هی گیر دادیم اقا اسم اتوبوساشون چیه مگه از اون بنزای ده قرن پیش نیست
یهو گفت نه اقا جان از این جدیدا بنز اسکانیاست ...
من
شرکت بنز
شرکت اسکانیا
بچه های کلاس
===============================================
حالا یه معلم دین و زندگی داریم اقا خیلیییییییییییییییییییییی شوته یعنی یه چیز میگم یه چیز میشنوید
اقا ما یه روز هی پا میکوبیدیم ... این دیگه قاطی کرد حسابی کلافه شده بود یهو وقتیی داد کشید کفت ( توجه کنید کوفت نگفتا دقیقا گفت کفت )
پفیوضا ( ببخشیدا ولی واقعا گفت) ... یهو کل کلاس ساکت شد فهمیدن واقعا قاطی کرده . حالا من نمیتونستم جلو خندمو بگیرم اصن یه وعضی رفته بودم زیر میز نبینه منه داشتم از خنده میمردم .
حالا 10 دقیقه گذشت تا اخر زنگ ول نمیکرد مارو هی داشت با زبان بی زبونی میگفت به مدیرتون نگیدا
اقای قاسمی : بچه ها من این همه با شما مدارا میکنم انقدر خوب درس میدم انقدر ...
بچه ها : بله بــــــــله اقا بر منکرش لعنت
اصن یه وعضیا
سلام
یه مدتی از اینجوری بودن وبلاگ خسته شدم خیلی بی حال و خشکه
خوب االان ساعت 7:30 هست از دیب نخوابیدم
راستش رفتم بخوابم ولی دلم برای مامانم تنگ شده بود !
گفتم برم پایین البومای قدیمیمونو یه نگا بکنم
اخه مامان من عشق عکس بود و به هر دلیلی و یا حتی بی دلیل زارپ و زورپ عکس میگرفت
بعد چشمم به جمال کودکیم روشن شد گفتم بد نیست براتون عکسای بچگیمو بزارم
اگر دوست دارید عکسای بچگی هامو تو خیلی جاها و با خیلی کسا ببینید برام نظر بزارید
اگر نه که هیچی دوست نداشتید حتما دیگه
یکی از بهترین نمره های ریاضیم ... خخخخ
ولی دقیقا این امتحان رو یادمه ... کنار پنجره نسته بودم . توی 2 دقیقه همه سوالا رو نگا کردم دیدم بلد نیستم توی 5 دقیقه هرچی میشد نوشتم .
بعد کل زمان امتحان داشتم به درختای توی حیاط نگاه میکردم همچین باد میزد تکون میخرودن صحنه های جالبی بود ( حداقل بهتر از نگاه کردن به برگه و الکی فکر کردن بود ، چون توی امتحاانی قبلی هم جواب نمیداد اینجا دیگه دوباره تست نکردیم :دی ) اینم برگم
دوتا کلیپ از توی هاردم براتون انتخاب کردم بزارم شاید دیده باشید
ولی یددن دوبارش خالی از لطف نیست !
اولیش کلیپ پلیس بد ...
دومیش هم کلیپ انیمیشنی مقایسه ایران و اروپا
نظر در مورد کلیپ ها و اینا هم بدید دیگه ...
سلام
چند تا روش برای درامد زایی هرچند کم پیدا کردم
در حدی هست که بتونید حداقل پول نتتون رو ازش در بیارید
><><><><><><> رها یوزفول <><><><><><><
بقیش توی ادامه مطلبه
پیشنهاد میدم ببینید ...
انگلستان: موفقيت مدير بر اساس پيشرفت مجموعه تحت مديريتش سنجيده مي شود
ايران: موفقيت مدير سنجيده نمي شود، خود مدير بودن نشانه موفقيت است
انگلستان: مديران بعضی وقتها استعفا مي دهند.
ايران: عشق به خدمت مانع از استعفای مدیران مي شود.
انگلستان: افراد از مشاغل پايين شروع مي کنند و به تدريج ممکن است مديرشوند.
ايران: افراد مدير مادرزادی هستند و اولين شغلشان در بيست سالگی مديريتاست.
انگلستان: برای يک پست مديريت، دنبال مدير مي گردند.
ايران: برای يک فرد، دنبال پست مديريت مي گردند و در صورت لزوم اين پستساخته مي شود.
انگلستان: يک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدير شود.
ايران: يک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حالي کهمديرش سه بار عوض شده.
انگلستان: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، اورا مشاور مديريت ميکنند.
ايران: اگر بخواهند از کسی هيچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مديريت ميکنند.
انگلستان: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی مي کند و حتی ممکن استمحاکمه شود.
ايران: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدير ميشود وپست مديريت جديد مي گيرد.
انگلستان: مديران بصورت مستقل استخدام و برکنار مي شوند، ولی بصورت گروهیو هماهنگ کار مي کنند.
ايران: مديران بصورت مستقل و غيرهماهنگ کار مي کنند، ولی بصورت گروهیاستخدام و برکنار مي شوند.
انگلستان: برای استخدام مدير، در روزنامه آگهی مي دهند و با برخی مصاحبهمي کنند.
ايران: برای استخدام مدير، به فرد مورد نظر تلفن مي کنند.
انگلستان: زمان پايان کار يک مدير و شروع کار مدير بعدی از قبل مشخص است.
ايران: مديران در همان روز حکم مديريت يا برکناريشان را مي گيرند.
انگلستان: همه مي دانند درآمد قانونی يک مدير زياد است.
ايران: مديران انسانهای ساده زيستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد.
انگلستان: شما مديرتان را با اسم کوچک صدا مي زنيد.
ايران: شما مديرتان را صدا نمي زنيد، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نميدهد.
انگلستان: برای مديريت، سابقه کار مفيد و لياقت لازم است.
ايران: برای مديريت، مورد اعتماد بودن کفايت مي کند