حالا روز اول خیلی شیک رفتم تو و ثبت نام کردم و وارد کتابخونه شدم ... در اولین نگاه شاید چیزی که فکر میکردم نبود شروع کردم وارسی در و دیوارا که متوجه شدم چند نفر نگاهشون به من دوخته شده

وقتی منم چشمامو با چشماشون پیوند زدم اونا هم مشغول کار خودشون شدن ...راستش یه خرده درب و داغون و کوچیک بود ولی از هیچی بهتر بود یه میز رو انتخاب کردم و نشستم ... شروع کردم دراوردن

وسایلم کتابخونه در حدی سکوت بود که خجالت میکشیدم کتابمو ورق بزنم خیلی خوشحال شدم که بله ... بالاخره یه جایی پیدا کردم که پر از سکوته و راحت میتونم بزنم تو گوش معدل 20

اما انگار کور خونده بودم و اون سکوت فقط به خاطر تجلیل بنده بوده ... عصر همون روز وارد کتابخونه شدم و بازم مشغول شدم که دیدم چند نفر باهم پچ پچ میکنن و یکی هم کلاس گذاشته واسه دوستش سعی کردم خونسرد باشم و به کار خودم ادامه بدم ولی فرداش چی شد ؟ از این رفتار خوب من سواستفاده کردن و یکی شروع کرده بود تخمه شکستن یعنی میتونی  تصور کنید توی اون سکوت طرف مثل بز سرشو انداخته تو کتاب و داره تخمه کدو میشکونه ؟

حیف که تازه ثبت نام کرده بودم و دوست نداشتم این جمله رو بشنوم " جوجه روز اولی داره واس من جیک جیک میکنی؟ " پس تریجح دادم بازم خونسرد باشم و به کار خودم برسم ولی نشد

پس وسایلمو برداشتم و با عصبانیت زدم بیرون ... امروز باز در مقر جهنمی حاضر شدم ... وضعیت قرمز نبود ولی خوب سفیدم نبود یکی از دوستان هنذفری گذاشته بود ولی صداش خیلی بلند بود و ما هم میشنیدیم و گیم نت کنار کتابخونه هم خیلی سر و صدا بود ... حالا دارم فکر میکنم که خونمون از اون کتابخونه خیلی بهتره ، سر دوراهی سختی قرار گرفتم و نزدیک امتحاناست فرصت برای تصمیم مناسب ندارم ... نظر شما چیه دوستان ؟

نمایش این کد فقط در ادامه مطلب برای قرار دادن کد مورد نظر به ویرایش قالب مراجعه کنید

مطالب مرتبط
وسواس و درمان آن ( طب سنتی)
داستان کوتاه (3)
داستان کوتاه (2)
داستان کوتاه (1)
سخن بزرگان (1)
بچگی ...
هرچی دورت شلوغه تنها تری...
دانلود بازی برزیل – کرواسی Brazil vs Croatia 12.06.2014
پایان
قانون غرور